جدول جو
جدول جو

معنی افزونی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

افزونی کردن(مُحَ شَ)
زیاده از ضرورت خواستن. از حد درگذشتن. بی اعتدالی کردن. تمزین. تمزن، افزونی کردن بر کسی. (منتهی الارب) ، کنایه از جلوگیری کردن از افسار گسیختگی و لاابالی گری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارزانی کردن
تصویر ارزانی کردن
پیشکش کردن چیزی به کسی، عطا کردن، بذل کردن، بخشیدن، ارزانی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسون کردن
تصویر افسون کردن
حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ءَ)
زیادت. زیاده. تزاید. مد. (یادداشت دهخدا). ازدیاد. رب. مزید. مزاده. مضاعفه. تضعیف. اضعاف. (تاج المصادربیهقی). مزز. (منتهی الارب). زید. زیادی. تضعیف. (دهار). و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند.
مولوی.
شنیدم اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری از ارادت کم. (گلستان).
کسی با بدان نیکوئی چون کند
بدان را تحمل بد افزون کند.
سعدی.
دریاب عاشقان را کافزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را کاین است یادگاری.
سعدی.
دگر خواست کافزون کند تخت و تاج
بیفزود بر مرد دهقان خراج.
سعدی.
بغیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن.
صائب.
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ دَ)
پیش افتادن. سبقت گرفتن:
به داداز نیاکان فزونی کنم
شما را بدین رهنمونی کنم.
فردوسی.
، بیشتر ساختن. زیادتر کردن:
به آن کس ترا رهنمونی کنم
بهنگام یاری فزونی کنم.
فردوسی.
رجوع به فزونی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
افیون ریختن در چیزی:
ساقی اندر قدحم باز می گلگون کرد
در می کهنۀ دیرینۀ ما افیون کرد.
حافظ (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ ءَ)
حیله و تزویر نمودن. (از ناظم الاطباء). حیله کردن. مکر کردن.
لغت نامه دهخدا
(دِ سَ تَ)
فزون ساختن. رجوع به فزون ساختن شود
لغت نامه دهخدا